نکردی. به خونه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری!
بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون رو روشن کردی. نمی دونم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ تو اون چیزهای زیادی نشون می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت رو جلوی اون می گذرونی، در حالی که درباره ی هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هاش لذت می بری…
… باز هم صبورانه انتظارت رو کشیدم
و تو در حالیکه تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی، و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب… فکر میکنم خیلی خسته بودی. بعد از اینکه به اعضای خونوادت شب بخیر گفتی، به رختخواب رفتی…
فورا هم به خواب رفتی!
احتمالا متوجه نشدی که من همیشه کنارتم و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم، بیش از اونچه تو فکرش رو میکنی. حتی دلم می خواد یادت بدم که تو چطور با دیگران صبور باشی.
من اونقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.
منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر…
خیلی سخته که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی…
خب، من باز هم منتظرت هستم…
سراسر پر از عشق تو…
به امید اینکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدی…
دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی…
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
ايا قالب وبلاگ براي موضوع ان مناسب است ؟
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی